نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

عاشورای حسینی

سلا عزیز دلم نورای خوشگلم واسه اینکه سرما نخوری وشب ها خوابت از اینی هم که هست بدتر نشهتو رو پیش مامان بزرگ گذاشتیم خاله ملاحت عمه بزرگه هم اونجا بودن قرار شده بود عمه پریسا هم بیاد  اونجا .من و بابایی رفتیم یه سر به سقا خونه زدیم و نذری خرما رو پخش کردیم و بعد هم با آرمین وآرمان که مغازه پسر عمو معبود بودن برگشتیم خونه ناهار هم خونه مامان بزرگ واسه شیر برنج دعوت بودیم بعد از ظهر هم بعد کلی بی تابی و گریه بلا خره خوابیدی شام هم رفتیم یه سر خونه مامان جون من و تو اونجا موندیم بابا رفت نذری اقای سلیمانی همکارش تو که اونو نمیشناسی ساعت 11 هم اومدیم خونه صدات گرفته کمی نگرانت شدیم نمی دونم داری از بابات میگیری یا انقدر که جیغ میزنی صد...
6 آذر 1391

عاشورای حسینی

سلا عزیز دلم نورای خوشگلم واسه اینکه سرما نخوری وشب ها خوابت از اینی هم که هست بدتر نشهتو رو پیش مامان بزرگ گذاشتیم خاله ملاحت عمه بزرگه هم اونجا بودن قرار شده بود عمه پریسا هم بیاد اونجا .من و بابایی رفتیم یه سر به سقا خونه زدیم و نذری خرما رو پخش کردیم و بعد هم با آرمین وآرمان که مغازه پسر عمو معبود بودن برگشتیم خونه ناهار هم خونه مامان بزرگ واسه شیر برنج دعوت بودیم بعد از ظهر هم بعد کلی بی تابی و گریه بلا خره خوابیدی شام هم رفتیم یه سر خونه مامان جون من و تو اونجا موندیم بابا رفت نذری اقای سلیمانی همکارش تو که اونو نمیشناسی ساعت 11 هم اومدیم خونه صدات گرفته کمی نگرانت شدیم نمی دونم داری از بابات میگیری یا انقدر که جیغ میزنی صدات او...
6 آذر 1391

سومین روز شهادت امام حسین

سه شنبه مامانی کلاس داره و نورا خانم باید بره پیش مامان جونش  بمونه البته اگه جوابت نکنن آخه دیشب که رفته بودم دندون پزشکی کلی جیغ و داد راه انداخته بودی که مامان جون مجبور شده بود بهم زنگ بزنه من برگردم آی شیطون عصری هم میریم خونه مامان بزرگ  نذری حلوا داره میریم اونجا کمکش کنیم بعد هم کلی دعا کنیم
6 آذر 1391

نورا در عزاداری ها

صبح روز تاسوعا با نورای گلم که عرب هم شده بود رفتیم آش رشته خاله مریم رو یه همی زدیم وکلی دعا کردیم تازه بابای نورا رو هم دعا کردیم تا هر چه زود تر سرما خوردگیش خوب شه بعد که نورا خوابید من آش شعله زرد مامانو با آش مریم بردم دادم به حاج خانم(مامان بزرگ) و بعد هم ناهار خونه خاله مریم موندیم بابا هم اومد عصری هم رفتیم خونه مامان جون که من کمی کمکش کنم که شام مهمون داشت ولی نورا خانوم شیطون اصلا نزاشتی مامان کارشو بکنه ولی شب دختر خوبی شدی تو ماشین خوابیدی و پیش بابایی موندی ومن رفتم سقا خونه  و مسجد محمدیه کلی واستون دعا کردم چند تا عکس ناز هم از علی اصغر شدنت گرفتیم ولی نمی تونم بزارم آخه باتری دوربینمون ناپدید شده فکر کنم کار کاره پسرخ...
6 آذر 1391

نورا در عزاداری ها

صبح روز تاسوعا با نورای گلم که عرب هم شده بود رفتیم آش رشته خاله مریم رو یه همی زدیم وکلی دعا کردیم تازه بابای نورا رو هم دعا کردیم تا هر چه زود تر سرما خوردگیش خوب شه بعد که نورا خوابید من آش شعله زرد مامانو با آش مریم بردم دادم به حاج خانم(مامان بزرگ) و بعد هم ناهار خونه خاله مریم موندیم بابا هم اومد عصری هم رفتیم خونه مامان جون که من کمی کمکش کنم که شام مهمون داشت ولی نورا خانوم شیطون اصلا نزاشتی مامان کارشو بکنه ولی شب دختر خوبی شدی تو ماشین خوابیدی و پیش بابایی موندی ومن رفتم سقا خونه و مسجد محمدیه کلی واستون دعا کردم چند تا عکس ناز هم از علی اصغر شدنت گرفتیم ولی نمی تونم بزارم آخه باتری دوربینمون ناپدید شده فکر کنم کار کاره پسرخاله عل...
6 آذر 1391

ایام محرم

پریروز برای زیارت عاشورا دعوت شده بودیم مدرسه شمیم منم طبق هر سال یه روز قبل شعله زرد پختم با نورا و معصوم و علی رضا رفتیم مدرسه خانم مدیر هم آش رشته پخش می کرد نورا جونم اونجا دختر خوبی بودی و اولین آش رشته رو هم اونجا خوردی تازه خانمی بعد دو روز اونجا خرابکاری کردی بیچاره من اصلا نفهمیدم زیارت عاشورا کی شروع شد کی تموم شد پارسال نذر کرده بودم سلامت به دنیا بیای چند تا سبز پیشانی بند واسه بچه ها پخش کنیم که اونا روهم پخش کردیم و اومدیم خونه بابا قرار بود امروز بیاد ناهارو با هم بخوریم هول هولکی ناهار درست کردم خوردیم وعصری هم رفتیم آش مامان بزرگ اینا رو هم دادیم یه پیشانی بند خوشگل علی اصغر  با یه چفیه هم واسه تو گرفتم تا جمعه تو هم ...
3 آذر 1391

ایام محرم

پریروز برای زیارت عاشورا دعوت شده بودیم مدرسه شمیم منم طبق هر سال یه روز قبل شعله زرد پختم با نورا و معصوم و علی رضا رفتیم مدرسه خانم مدیر هم آش رشته پخش می کرد نورا جونم اونجا دختر خوبی بودی و اولین آش رشته رو هم اونجا خوردی تازه خانمی بعد دو روز اونجا خرابکاری کردی بیچاره من اصلا نفهمیدم زیارت عاشورا کی شروع شد کی تموم شد پارسال نذر کرده بودم سلامت به دنیا بیای چند تا سبز پیشانی بند واسه بچه ها پخش کنیم که اونا روهم پخش کردیم و اومدیم خونه بابا قرار بود امروز بیاد ناهارو با هم بخوریم هول هولکی ناهار درست کردم خوردیم وعصری هم رفتیم آش مامان بزرگ اینا رو هم دادیم یه پیشانی بند خوشگل علی اصغر با یه چفیه هم واسه تو گرفتم تا جمعه تو هم تو مجم...
3 آذر 1391